مجبور نیستی خوب باشی
مجبور نیستی روی زانوانت
برای هزارها مایل
در میان بیابان نادمانه گام برداری.
فقط باید بگذاری آن موجود ملایمِ تن تو
دوست بدارد آنچه را که دوست دارد.
برایم بگو از ناامیدی ، خودت
تا من از خود به تو نقل کنم.
درخلالی که جهان ادامه مییابد
در خلالی که خورشید و سنگریزههای شفاف باران
از میان چشم اندازها میگذرد
بر فراز مرغزارها و جنگلهای عمیق
از میان کوهها و رودخانهها.
در خلالی که غازهای وحشی
مغرورانه در هوایی آبی
دوباره راه خانه را سر میگیرند.
هر آنکه هستی
هرچهقدر تنها باشی
جهان خودش را
برای پندارها و آرزوهایت تقدیم خواهد کرد
و تورا فراخواهد خواند همچون غازهای وحشی
تند و درشت و اعجاب انگیز
و بارها و بارها جایگاهت را
در تبار اشیا آشکار خواهد کرد.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ ساعت 1:56 توسط میم.ر
|