تصویر گاه هزار و پانصد و بیست و دو
من صبورم اما ..
به خدا دست خودم نيست اگر مى رنجم
يا اگر شادى زيباى تو را
به غمِ غربتِ چشمانِ خودم ميبندم
من صبورم اما ..
چه قدَر با همه ى عاشقى ام محزونم
و به ياد همه ى خاطره هاى گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم ...
من صبورم اما ..
بى دليل از قفس كهنه ى شب مى ترسم
بى دليل از همه ى تيرگى رنگ غروب
و چراغى كه تو را از شب متروک دلم دور كند !
من صبورم اما ..
آه ، اين بغض گران
صبر چه مى داند چيست ؟
پ.ن:تقدیم می شوم به هر آنکسی که تجربه کرده است.روزهایی که خون ، خون آدم را میخورد و دندان ها هر لحظه برای جلوگیری از ترکیدن بغض به لب ها حملهور می شوند.به لحظه ای که بار گران آدمی از صبرش سنگین تر است.