کاش می توانستم دردتان را دوا کنم

همین دردِ دور بودن ها

دیر دیدن ها

دیگر ندیدن ها

همین که جسم مان بهاران است و

جان مان پاییز...

تصویر گاه نهصد و چهل و سه

محبوب من !
پاییز مصرع سوم رباعی دوری از شماست...
محبوب من !
پاییز میراث فرهنگی عاشق است...
شما نباشی؛ همه ی بغض های جهان در گلوی من است...
کوچه ها را یکی یکی ورق میزنم...
از پاییز راهی به شما پیدا میکنم.
باران های درونم آغاز میشود.
محبوب من؛ بی تو پاییز دوران سختیست...

 

‌‌‌‌‎‌‌

تصویرگاه چهارصد و هشتاد و نه

سینه‌ام دکان عطاری ست

دردت چیست؟

شمبلیله، شمبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز، اهل آویشن، نبیذ سرخ شورانگیز

سینه‌ام دکان عطاری ست

دردت چیست؟

تو، تو اگر جسمت بهاران است؟

تو اگر جسمت بهاران است؟

اما جان تو پاییز

عازم مسجد سلیمانی ولیکن می‌رسی تبریز

عاشقی تو

عاشقی تو

سینه‌ام دکان عطاری ست

دردت چیست؟

من باری عاشق بی‌کس

من برای عاشق بی‌کس

برای عاشق بی چیز

راه رفتن، گریه کردن زیر باران می‌کنم تجویز

نازبوها

بوی نعناع

بوی یاس

پیرهن چاکی

درآمیدن لباس

سینه‌ام دکان عطاری ست

دردت چیست

من برای دشمن عاشق

من برای دشمن عاشق

سنگ سرمه، سیب حوا، صبر زرد و نیش زنبور می‌کنم تجویز

سینه‌ام دکان عطاری ست

سینه‌ام دکان عطاری ست

دردت چیست؟