تصویر گاه هزار و صد و سیزده


اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید برای دیدن ِ طوفان ها
رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید
رفته است تا دیگر بازنگردد ...

تصویر گاه نهصد و هفتاد و چهار

تو را 

هر لحظه به خاطر می آورم

بی هیچ بهانه ای 

شاید

دوست داشتن همین باشد...

تصویر گاه نهصد و سی و یک

کاش تمام می شد جهان 

در کلمه ای 

و دوباره می شکفت 

در کلامی 

کاش جهان با شعر

خاموش و روشن می شد

 

تصویرگاه هشتصد و هفده

صورت تو ابری ست

اندوهی از گذشته را 

به همراه دارد

من صدای ریزش باران را

پشت نگاه تو 

می شنوم

 

 

پ.ن:چقدر تصویر عجیب دارد این شعر