تصویرگاه صدو شانزده:باران می بارد...چه باریدنی

رودها در جریان

دشت ها حاصل خیز

برگ ها شبنم خیز

گنجشک ها خیس

پرها بسته 

کز کرده در دهلیز

شیروانی ها لبریز

ناودان ها سر ریز

باران می بارد 

ریز ریز

تصویرگاه صد و ده

شعرهایت بوی نان گرم می دهند

بوی طلوع

اولین دیدار خورشید با زمین

بوی برگ های نارنج که باران شسته باشد اش

تا به صبح و قطره شبنمی

در انتظار لب های خشک و ترک خورده تشنه

کام جسته باشد از درخت

نارنج غنچه می زند

عطر شعرهایت می شود بهار

نمی دانم با این همه 

پس چرا معطلی؟

شعری برایم بگو