تصویرگاه شانزده

منم آري, منم

كه از اين گونه تلخ مي‌گريم

كه اينك زايش من
از پس دردي چهل ساله
در نگراني اين نيمروز تفته
در دامان تو كه اطمينان است و پذيرش است
كه نوازش و بخشش است
در نگراني ی اين لحظه ی ياس،
كه سايه‌ها دراز مي‌شوند
و شب با قدم‌هاي كوتاه

 دره را مي‌انبارد.

 احمد شاملو

تصویرگاه پانزده

سکوت که می کنم

تمام واژه های جهان

به احترامم از روی صندلی هایشان بلند می شوند

و به افتخار اینکه

آرامششان را به لجن نمی کشم

برایم

کف می زنند

میم.ر

تصویرگاه چهارده

همه ما

فقط حسرت بی پایان

یک اتفاق ساده ایم

که جهان را,

بی جهت یک جور عجیبی

جدی گرفته ایم

سید علی صالحی

تصویر گاه سیزده

چقدر دلم می خواست

آغوشت را باز , بی انتها , بی دغدغه

چقدر دلم می خواست

چشمهایت را شاد , شادمانه , شاکر

چقدر دلم می خواست

دست هایت سبک , صبور , سر آغاز

و چقدر دلم می خواست خودم را

میان این همه خوبی...

تصویرگاه دوازده

دیگر خیلی وقت است همه تئوری های زندگیم

به بن بستی سخت,سنگین و سرساآور می خورد

حتا تئوری:

 دست نزدن به خاطر ترس از دست ندادن

چرا که تو را

دست نزده

از دست دادم

میم.ر

تصویرگاه یازده

آغوش غریبه ای باید

بی خاطرات خوب

بی خاطرات بد

برای دمی,

همدمی...

حامد حبیبی

تصویرگاه ده

وقتی پرنده را

معتاد می کنند

تا فالی از قفس به در آرد

و اهدا نماید

آن فال را به جویندگان خوشبختی...

پرواز...

قصه بس ابلهانه ایست

از معبر قفس!

 نصرت رحمانی

تصویرگاه نه

مرا از دور تماشا کن

من از نزدیک غمگینم


عباس معروفی

تصویرگاه هشت

مرحم زخم های کهنه ام

کنج لبان توست

بوسه نمی خواهم

چیزی بگو


احمد شاملو

تصویرگاه هفت

های نارنجی!

ترنج به دست بگیرم

یوسفم می شوی بر درگاه بایستم

میخواهم زخمی عمیق بسازم

که جامت به دستم باشد

گاه و بیگاه

میخواهم بنوشمت

مزه مزه

نگاه نگاه

تا اخرین قطره

تا سپیده پگاه

عباس معروفی

تصویرگاه شش

صدای قطره های سوزنی شکل اش خوابم را می دزدد

چشم به آسمان می دوزم

و گوش به پنجره

و با خود میگویم:

مگر چقدر فرصت دارم

که ارتعاش بعدی تلنگرش را

پشت سکوت جهانم بشنوم؟

فرصت برای خواب زیاد و

شنیدن اندک

پس همه تن هوش می شوم

با...

را...

ن...

می...

با...

رد...

تصویرگاه پنج

می شود هر وقت بر میگردم

به هر طرف

برابرم باشی؟

می شود دست هات را

به سر زندگیم بکشی

که پسر خوبی شود؟

عباس معروفی

تصویرگاه چهار

مسئولیت همه ی رنج ها با من

مسئولیت همه ی شادی ها با تو

تو فقط بمان

تا من برای شادی ات رنج بکشم