متنفرم از روزهایی که یک جمله ی ساده همه روزت را بر می دارد با خودش می برد به قعر عمیق ترین چاه های وجودت...

خسته ام... انگار ترس هایم جایشان را به بی تفاوتی داده اند‌...یک بی تفاوتی خیره که گاه به گاه میگوید بی خیال پسر فوق اش همه چیز تمام می شود.‌‌..

انگار جهان چراغ هایش خاموش شده و نگاهم میان بغض و ناامیدی گیر افتاده‌...

کاش این روزها تمام شود...فقط تمام شود.