تصویر گاه هفتصد و نه
به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند این موج ِ خون در جان ِ پُر دردم
وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
چه نامردم اگر زین راهِِ خون آلود برگردم
در آن شب های طوفانی که عالم زیر رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
برآر ای بذر پنهانی سر از خواب ِِ زمستانی
که از هر ذره ی دل آفتابی بر تو گستردم
ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بدخواهان
دلی در آتش افکندم،سیاووشی برآوردم
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا روز
ز خاکستر نشین ِ سینه آتش وام می کردم
+ نوشته شده در جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۹ ساعت 0:1 توسط میم.ر
|