تصویرگاه چهارصد و هفتاد و شش
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک مي گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پيش عصيانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به يکي "آری" مي ميرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمي رسد
مگر آن که از تب وهن
دق کند.
قلعه ئي عظيم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستي است.
انکار عشق را
چنين که به سرسختي پا سفت کرده ای
دشنه ئي مگر
به آستين اندر
نهان کرده باشي. –
که عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
که وجودش همه
بانگي شد.
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاه نجابت
به خاک مي شکند
رخساره ئي که توفانش
مسخ
نيارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک مي افتد
آن که در کمرگاه دريا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
ميلاد پرهياهوی هزار شهزاده بود
نگاه کن!
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پيش عصيانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به يکي "آری" مي ميرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمي رسد
مگر آن که از تب وهن
دق کند.
قلعه ئي عظيم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستي است.
انکار عشق را
چنين که به سرسختي پا سفت کرده ای
دشنه ئي مگر
به آستين اندر
نهان کرده باشي. –
که عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
که وجودش همه
بانگي شد.
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاه نجابت
به خاک مي شکند
رخساره ئي که توفانش
مسخ
نيارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک مي افتد
آن که در کمرگاه دريا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
ميلاد پرهياهوی هزار شهزاده بود
نگاه کن!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت 2:5 توسط میم.ر
|
عاشق که می شوی