تصویر گاه هزار و پانصد و نوزده
ياد تو میوزد ولی، بیخبرم ز جای تو
کز همه سوی میرسد، نکهت آشنای تو
غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسيم اگر، جرعهای از هوای تو
« عمر منی » به مختصر، چون که ز من نبود اثر
زنده نمیشدم اگر، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم، همره خويش میبرم
شب همه شب به بسترم، ياد تو را به جای تو
با تو به اوج میرسد، معنی دوست داشتن
سوی کمال میرود، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمیدرد، پردهی حايل از خِرد
عقل چگونه میبرد ، پی به لطيفههای تو ؟
خواجه که وام میدهد، لطف تمام میدهد
حسن ختام میدهد، شعر مرا برای تو :
« خاک درت بهشت من، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من، راحت من، رضای تو
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴ ساعت 17:19 توسط میم.ر
|