تصویر گاه هزارو پانصد و سی و سه
خدایا تو بوسیدهای هیچگاه
لب سرخ فام زنی مست را؟
ز وسواس، لرزیده دندان تو؟
به پستان کالش زدی دست را؟
خدایا تو لرزیدهای هیچگاه
به محرابِ چشمانِ گم رنگِ او؟
شنیدی تو بانگ دل خویش را
ز تاریکیِ سینه ی تنگ او؟
خدایا تو گرییدهای هیچگاه
به دنبالِ تابوتهای سیاه؟
ز چشمان خاموش، پاشیدهای
به چشمِ کسی خون بجای نگاه؟
دریغا تو احساس اگر داشتی
دلت را چو من مفت میباختی
برای خود ای ایزد بیخدا
خدایی دگر نیز میساختی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳ ساعت 21:45 توسط میم.ر
|