گر تو هم چون ما پریشان حال و تنهایی بیا
جمع، جمع مردم تنهاست میآیی بیا
ساغری از خون دل داریم و حسرت میخوریم
گر در این میخانه همپیمانهی مایی بیا
گریه چیزی از غم عاشق نمیکاهد ولی
گر بنا داری به اندوهت بیفزایی بیا
مثل سنگی، رود را دامن گرفتم، رفت و گفت:
گر توانستی ز پایت بند بگشایی بیا
سایهای افتاده بر دیوار، آیا این تویی
ای رسول مرگ! میدانم که اینجایی بیا
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲ ساعت 18:25 توسط میم.ر
|