به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.

به این ساعت‌ها بگو آهسته‌تر بروند؛

می‌خواهم کنار دستهایت مقبره‌ای بسازم

و تمام ابرها را از تمام پاییزها،

تمام گنجشکها را از تمام درختها،

به صبح این خانه بیاورم،

ساعت را کوک کنم

و در انتظار «صبح ‌بخیر» تو دراز بکشم.