حوصله کن ، مجروح من
مجروح خارزارِ بی چلچله
اینطور هم نمی ماند ..
که علف در دهان داس بمیرد 
و باد برای خودش هی به هوچی و هلهله .... 
من به تو قول می‌دهم
 بهارزایی هزارِ خردادِ خوش‌خبر 
از جان‌پناه امید و ستاره در پی است .. 
حالا هی قدم بزن 
قدم به قدم 
به قدرِ همين مزار بی‌نام و سنگ ، 
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار 
تا ببينيم اين بادِ بی‌خبر 
کی باز با خود و اين خوابِ خسته 
عطر تازه ی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد ...
راستی حالا دلت برای ديدنِ يک نم‌نمِ باران ، 
چند چشمه ، چند رود و چند دريا گريه دارد ؟!
حوصله کن ، بلبل غمديده‌ی بی‌باغ و آسمان 
سرانجام اين کليدِ زنگ‌زده نيز 
شبی به ياد می‌آورد
 که پشت اين قفل بد قولِ خسته هم 
دری هست ،  ديواری هست 
به خدا ....
 دريايی هست ...

 

پ.ن:وقتی صدای کلمات آقا سید هم در می آید