تصویر گاه هفتصد و هفده
تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی
می افتد و می سوزد دل در تب آهی
من را به تو این نذر و دعاها نرساندند
ای کاش مهیا بشود گاه گناهی
من لالم و این حجم ورم کرده دهان نیست
زخمی ست که وا می شود از عشق تو گاهی
دو بافه کن و بر دو سر شانه بیاویز
من باشم و تردید بر آغاز دوراهی
بر زلزله جامانده کسی خورده نگیرد
می ترسد از دیدن هر سقف و پناهی
لبخند بزن سرخ لب من که منوط است
زیبایی هر تنگ به رقصیدن ماهی
+ نوشته شده در دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت 18:45 توسط میم.ر
|