ای کاش کسی بود
نزدِ او می‌رفتیم،
بی‌هیچ هراسی
به اندوهِ بی‌پایانِ آدمی
اعتراف می‌کردیم،
می‌گفتیم:...اشتباه...اشتباه

ما از نخست اشتباه کرده‌ایم!
ای کاش می‌شد می‌رفتیم
سَرِمان را آرام روی سنگی می‌گذاشتیم
می‌مُردیم،
این همه شرمندهٔ اولادِ آدمی نمی‌شدیم!
بگذارید اعتراف کنم:
جهان به طرزِ تشنه‌ای
به ظهورِ بی‌باورِ باران
نیازِ مبرم دارد.