تصویرگاه ششصد و هشتاد و نه
دیر هنگام
در شبی پاییزی
پر هستم از کلمات تو
کلماتی ابدی
مانند زمان ، همانند ماده
برهنه ، چنان چشم
سنگین ، به سان دست
و درخشان ، همانند ستاره ها
کلمات تو ، سوی من آمدند
کلماتی از قلب ذهنت
از پوست و استخوان ات
کلمات ات ، تو را آوردند
آن کلمات
مادر
زن
و دوست بودند
کلمات تو
امیدوار
غم انگیز
مسرور
و قهرمان بودند
کلمات تو
انسان بودند
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 23:50 توسط میم.ر
|