تصویر گاه ششصد و هفتاد و شش
دَرماندگی یعنی که فَهمیدَم
وَقتی کنارم روسَری داری
یک تارِ مو از گیسوانت را
دَر رختِ خواب دیگری داری
آخَر چِرا با عشق سَر کَردی ؟
مَحدوده را مَحدودتَر کَردی
از جانِ لاجانَت چه می خواهی ؟
از خط پایانَت چه می خواهی ؟
این دَرد انسان بودَنت بَس نیست ؟
سر در گریبان بودَنت بَس نیست ؟
از عشق و دریایش چه خواهی داشت
این آب تنها کوسه ماهی داشت..
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 20:33 توسط میم.ر
|