هیچ شاعری توانِ تکلمِ مرا ندارد
خاصه اگر نامِ تو در ترانه...تمام شود.
تو تمامی، کاملی، کلماتِ منی...که از منی!

دوستت دارم!
بگویم مثل چه مثلاً ؟!
مثل تشنهٔ بی‌راه که تَرَنُم آب را،
کمی قدیمی‌تر مثلاً
مثل ماهِ می‌خوش که بَدْرِ تمامِ باران را
-خاصه حوالی صبح!
اردی‌بهشت بهتر است به راهِ شمال.

می‌دانی چرا این همه من شاعرم؟!
من اصلاً هرگز شاعر نبوده‌ام
فقط یک وقت‌هایی می‌بینم دارد از آسمان
چیزهایی می‌بارد آرام
که باید گوشهٔ قلبِ خسته‌ام پنهان‌شان کنم.
من در همین فرصت‌هاست
که از ازدحامِ دردها فرار می‌کنم
می‌روم رو به جایی دور
دست‌های مادرم را می‌بوسم
بعد زنگ می‌زنم به تو:
بیا
هوا محشر است
هوا دختر است
هوا دریاست
و من فقط تورا دوست می‌دارم
که این همه
همه را دوست می‌دارم.