تصویرگاه سیصد و هشتاد و یک
.
آدمی گاهی به نقطه ای می رسد
ڪه دیگر درد ندارد, اندوه ندارد
هول ندارد, هراس ندارد . .
(نمی دانم تجربه ڪرده اید یا نه...)
وقتی آدمی به این نقطه می رسد
دست از دار و ندارِ دنیا می شوید
رُخ به رُخ دوزخِ بی دلیل
می ایستد,
می گوید:
از این همه سایهْ سارِ خُنَڪ
من هم سهمی دارم,
من هم انسانم
مرا نه از خاڪ و نه از آتش
مرا نه از درد و نه از دروغ
مرا نه از ناروا و نه از نومیدی . . .
مرا
از پیروزیِ بی امانِ زندگی آفریده اند.
و این نقطه . . .
همان نقطۀ موعود است
نقطه ای ڪه سرآغازِ هزاران
خطِ روشن است!
🖊
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶ ساعت 15:14 توسط میم.ر
|