تصویرگاه دویست و بیست و هفت
چند بار بگویم
جای اين ويرگول اينجا نيست
اين کلمه کنارِ دستِ گيومه چه میکند
زيرِ اين جمله چيزی ننويسيد
قابِ عکسِ ديوارِ رو به رو کج است
پرده بايد کشيده شود
هيچ سايهای سرِ جایِ خودش نيست
چرا پنجره باز است هنوز
اين کفشهای لنگه به لنگه را جفت کنيد
ساعت روی هفت و نيمِ صبح خوابيده است
چای سرد شده است
اين کبريتهای سوخته جايشان اينجا نيست
مردم چرا غمگيناند؟
يک تروريستِ شريفِ يمنی
که شرابِ شيراز نمیخورد!
برجهای دوقلو دوباره به دنيا آمدهاند
راه افتاده دارند میآيند بروند بغداد، بروند کابل
هارلم هم هوای سردِ گزندهای دارد
ملاعمر مرد خوبی بود
او هم در باران آمده بود
قشنگ میخنديد
فقط گاهی اشتباه میکرد آدم میکُشت،
از دوستانِ نزديکِ حضرتِ بودا بود
يک عده گولش زدند
گفتند ...
( بقيهاش را خودتان ادامه بدهيد
چایام سرد شد! )
+ نوشته شده در شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت 15:21 توسط میم.ر
|