چون بمیرم ـــ ای نمیدانم که؟ـــ باران کن مرا

در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا

خاک و باد و آتش و آبی کزان بسرشتیم

وامگیر از من، روان در روزگاران کن مرا

آب را، گیرم به قدر قطره‌ای، در نیمروز

بر گیاهی، در کویری، بار و باران کن مرا

مشت خاکم را به پابوس شقایق‌ها ببر

وین چنین چشم و چراغ نوبهاران کن مرا

باد را همرزم طوفان کن که بیخ ظلم را

برکند از خاک و از بی‌قراران کن مرا

زآتشم شور و شراری در دل عشاق نه

زین قبل دل گرمی اندوه یاران کن مرا

خوش ندارم، زیر سنگی، جاودان خفتن خموش

هر چه خواهی کن ولی از رهسپاران کن مرا

پ.ن: ای وای ...ای وای