چون بمیرم ـــ ای نمیدانم که؟ـــ باران کن مرا
در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا
خاک و باد و آتش و آبی کزان بسرشتیم
وامگیر از من، روان در روزگاران کن مرا
آب را، گیرم به قدر قطرهای، در نیمروز
بر گیاهی، در کویری، بار و باران کن مرا
مشت خاکم را به پابوس شقایقها ببر
وین چنین چشم و چراغ نوبهاران کن مرا
باد را همرزم طوفان کن که بیخ ظلم را
برکند از خاک و از بیقراران کن مرا
زآتشم شور و شراری در دل عشاق نه
زین قبل دل گرمی اندوه یاران کن مرا
خوش ندارم، زیر سنگی، جاودان خفتن خموش
هر چه خواهی کن ولی از رهسپاران کن مرا
پ.ن: ای وای ...ای وای
+ نوشته شده در سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ ساعت 16:31 توسط میم.ر
|