«آدمی

اسمِ فرصت است بر ماسه‌های ماه.

پیش‌گویِ پیر... می‌گوید:

تنهایی حسِ تشنهٔ باران است به تابستان،

خاصه مقابلِ مَرزن

به خوابِ شمال.

سردت نیست؟!

بفرما کنار سنگچین روشنِ رؤیا !

همه ما اهلِ همین حوالی غمگینیم،

نگران آسمان اخم‌کردهٔ بی‌کبوتر نباش

فردا حتما باران خواهد آمد.