"هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین

در خون و اشک غوطه‌ور،

ای مامِ زنج‌ها!

ای میهنی که در تو به خواری

مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم

زین گونه زیستیم و هِق‌هِق گریستیم."

پ.ن: متاسفم به خاطر امروز صبح ...دیروز و دیروزها ...متاسفم