حوصله کن حیات بی دلیل رفتن ها، حوصله کن!
من خواب یک ستاره ی صبور
زیر بالش ابرها دیده ام.
یا باد می آید و آسمان خواهد رفت
یا شاید کرامتی شد و باران آمد!
پ.ن: دیشب وقتی ساعت دوازده شب صدای زمین زیر باران شلاقی در آمد من روی مبل نشسته بودم و انگشتانم را دور استکان مشروبم بالا و پایین می کردم و هیچ انگیزه ای برا بلند شدن و به سمت پنجره یا بالکن رفتن نداشتم.این شاید اولین بار در زندگی ام بود که حتی حوصله ی باران را هم نداشتم ...
+ نوشته شده در جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ساعت 23:59 توسط میم.ر
|